دلم میخواهد از باران بگویم و مهربانی..
دلم میخواهد کاغذهای رنگی را بچینم کنار هم و ذوق کنم از قشنگی با هم بودنشان
دلم میخواهد بشکنم این سکوت را...
دلم میخواهد باران ببارد و مهربانی
دلم میخواهد کودکانه ریسه بروم با یک لبخند
و سر کوچکم را پنهان کنم در گرمی بی انتهای آغوشی
دلم میخواهد حرف بزنم و هیچ نگویی
و سرت را تکانی بدهی یعنی که میفهمی
و بعد قدم بزنیم زیر بارانی که می آید
آهنگ را گوش میدهم و پر میشوم ازحسهای نوستالژیک....پر میکشم به آن روزها ...هرچند دیگر نمیدانم حسهای خوب هستند یا بد...بی شک خوبند. بی شک.