میدانی
دلم نمیخواهد وقتی به کسی میگویم که از فلان کارش یا فلان حرفش یا هرچه...ناراحتم
اولین حرفش این باشد که خودت چی ؟ یادت می آید فلان کار ِ شبیه را کردی مثلا..
دوست ندارم
انگار که بخواهی از آب گل آلود ماهی بگیری ست
انگار که حالا که من آمده ام از خودم حرف بزنم یهو یاد خودت بیفتی و بیخیال من شوی ست
اصلا دلم میخواهد بگویمش مگر هر غلطی من کردم تو هم باید بکنی !
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور بزرگ
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد میامد دل او پشت چین های تغافل میزد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو
ماهی ها حوضشان بی آب است
امروز همان روزی ست که من سیزده سال انتظارش را میکشیدم
و سیزده سال امروز را، رخ دادنش را، چگونه بودنش را برای خودم ترسیم میکردم
و سیزده سال لذت امروز را هر روز چشیدم
و امروز، اینجاست...
و ای کاش من هم آنجا بودم
من هم آنجا بودم تا لمس میکردم تک تک ثانیه ها را
گاه با هم بودن چه معجزه ایست که اینگونه رخ دادنش دور میشود
و گاه چه سخت می آموزی که زیبا ترین لذت های زندگی، ساده ترین ها هستند
تولد دوباره ات مبارک.
You kill the woman inside me
and thats what scares me most...
میگویم میترسم
میگویی ازچه؟
میگویم از اینکه صاف صافم
تو بگیر آینه
تو بگیر دریای ارام
تو بگیر دریاچه ی تنها
نگاهم میکنی هنوز...
میگویم همه چیز اطراف در من متبلور میشود
دیده ای آسمان که آبی و مهربان باشد، دریاچه هم آبی و زیباست
آسمان اگر خشمگین شود و خاکستری، دریاچه هم همان میشود
میگویم بیچاره دریاچه...
حالا منم و دنیا
حالا منم و مردم دنیا
میفهمی ؟
می ترسم
میترسم از اینکه صاف صافم
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم ... گردی نستردیم و غباری نفشاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز ... از بیدلی او را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغله شادی و شورست ... ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما ... پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم ... و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم
من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر ... سالی سپری گشت و تو را ما نپراندیم
صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند ... ما این خرک لنگ ز جویی نجهاندیم
مانندهی افسونزدگان، ره به حقیقت ... بستیم و جز افسانهی بیهوده نخواندیم
از نُه خم گردون بگذشتند حریفان ... مسکین من و دل در خم این زاویه ماندیم
اخوان ثالث