خانه عناوین مطالب تماس با من

زمزمه های به یاد ماندنی

زمزمه های به یاد ماندنی

روزانه‌ها

همه
  • به ریش ما بخند آقای دکتر
  • یک مدرکُ بیست غلط ! من مانده ام این کشور چرا از هم نمی پاشد !
  • تصمیم 1+5 برای افزایش فشارها به ایران به کجا میرویم ؟
  • TEDTalks- About Happiness الان روزه یا شب ؟!!!!
  • Randy Pausch Last Lecture انسان های بزرگ، بزرگ میروند...
  • عبدالوهاب شهیدی یک آهنگ خیلی نوستالژیک
  • خسرو شکیبایی درگذشت :(

پیوندها

  • تحقیقات فلسفی
  • لولیان
  • روزن ها
  • لحظه
  • یادداشت های یک گرگ تنها
  • ساقی نامه
  • (ماه) نوشته های کامیار
  • آنچه احساس می کنم
  • یادداشت های روزانه من
  • عبور

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • minutes of existence
  • انگار که سال نو می شود
  • دلم شعر میخواهد...شعر
  • ۲۲ بهمن
  • Not with me
  • چرا گاهی ؟
  • چرندیات

بایگانی

  • آبان 1389 1
  • اسفند 1388 2
  • بهمن 1388 1
  • مهر 1388 2
  • مرداد 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 3
  • فروردین 1388 7
  • اسفند 1387 6
  • بهمن 1387 2
  • دی 1387 3
  • آذر 1387 2
  • آبان 1387 2
  • مهر 1387 4
  • شهریور 1387 2
  • مرداد 1387 4
  • تیر 1387 3
  • خرداد 1387 3
  • فروردین 1387 2
  • اسفند 1386 3
  • دی 1386 1
  • آذر 1386 1
  • آبان 1386 2
  • مهر 1386 1
  • مرداد 1386 4
  • تیر 1386 3
  • خرداد 1386 4
  • اردیبهشت 1386 3
  • فروردین 1386 2
  • اسفند 1385 2
  • بهمن 1385 4
  • دی 1385 4
  • آذر 1385 5
  • آبان 1385 6
  • مهر 1385 6
  • شهریور 1385 11
  • مرداد 1385 1

آمار : 116821 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • خیال یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1385 17:07
    پرنده خیال من بگو، بگو فراز دشت های انتظار دست مهربان باد بر لطافتِ کدام مهربانی ِ نهفته می وزد ؟ "آذین" پی نوشت : بیرون داره برف می آد :) اولین دونه های اولین برف پاییزی...آروم، صبور، باوقار...
  • دستهامان نرسیده ست به هم... پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 16:06
    از دل و دیده، گرامی تر هم آیا هست؟ -دست، آری، ز دل و دیده گرامی تر؛ دست ! زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان، بی گمان دست گرانقدرتر است. هرچه حاصل کنی از دنیا، دستاوردست! هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین، دست دارد همه را زیر نگین! سلطنت را که شنیده است چنین؟! شرف دست همین بس که نوشتن با اوست! خوشترین مایه دلبستگی...
  • آه اگر این ابرهای تردید نبودند .... یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1385 17:45
    وما می توانستیم "ایمان به تقدیر" را مغلوب "ایمان به خویش" کنیم ؛ آنگاه ما هرگز نفرین کنندگان امکانات نبودیم... -بار دیگر شهری که دوست می داشتم، نادر ابراهیمی مثل گنجشک هایِ بیرون افتاده از آشیانه شده ام...ای کاش دست مهربان ِ باغبان ِ باغ مرا به آشیانه ام می رساند....بر فراز ِ بلندترین شاخهء بلندترین درختِ باغ !
  • ثانیه دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1385 23:13
    جیب هایم پر از ثانیه است و کیف دستم به خانه می رسم دوباره غروب است پسرم گنجشک های باغجه را می پراند ثانیه ها را به باغچه می پاشم همسرم می گوید: از دست رفته ها را می کاری می گویم: دستاورد است دست کم پرندگان برمی چینند و شاید برای پسرم ساعتی بروید -سعید مغمومی، مجله چیستا مهر 85 پی نوشت: طرح آ.ت.ت رو هم برداشتن . لابد...
  • زنده باد تساوی! پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 20:24
    ما به مردها گفتیم: می خواهیم مثل شما باشیم. مردها گفتند: حالا که این قدر اصرار می کنید، قبول ! و ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان این قدر مهربان شدند. وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم. کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند. با رئیس دعوایمان می شد و...
  • بدو دیگه...! سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1385 15:31
    مثل کبریت کشیدن در باد زندگی دشوار است من خلاف جهت آب شنا کردن را، مثل یک معجزه باور دارم آخرین دانه کبریتم را می کشم در این باد هرچه باداباد !!! -سهراب سپهری پی نوشت: اول میشینی فکر می کنی، خیلی هم خوب و منطقیه...اما اگه فکر کردن نتیجه نداد چی ؟ ها ؟ تا آخر عمرت که نمی تونی فکر کنی، باید عمل کرد و دید...باید رفت و...
  • ...for every single memory, has become a part of me سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1385 18:31
    دلم تنگ شده ... و بیشتر از اینکه برای کسی باشد، برای چیزی ست، برای چیزهاییست که نمی دانم باز من سهل انگاری کردم و گمشان کردم یا هیچ تقصیر من نبوده است ... دلم تنگ شده برای قلبم ... برای قلبم که می تپید برای لحظه هایی، بیرون رفتنی، دیدار دوستی، با هم بودنی ... دلم تنگ شده برای کلمات .... برای کلماتی که لازم نبود برای...
  • وطن یعنی، تمام سهم یک ملت ز دنیا... پنج‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1385 14:46
    روزی در آخر ساعت درس یک دانشجوی دکترای نروژی سوالی مطرح کرد: استاد شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست !؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود. من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم به آن دانشجو گفتم : جهان سوم جایی ست که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می...
  • هیچ آدابی و ترتیبی مجو... یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1385 19:20
    *"ارزش هر کس به اندازه حرفهاییست که برای نگفتن دارد" و بزرگی حرفهایی که برای نگفتن دارد به وسعت تنهایی اوست... و من می دانم که آنجا، در پس آن کوهها هنوز قاصدک ها با نوازش باد به رقص می آیند و این پیام آخرین قطره باران بود... **در خلوت گرم دستانت پناهم بده یک گوشه دنج و ساکت آنقدر ساکت که صدای نگاهت را بشنوم واین پاک...
  • می فهمی یا خودتو به نفهمیدن می زنی ؟ پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 19:32
    *بهش گفتم: گرسنگی نکشیدی که عاشقی از یادت بره ساکت شد... نگاهش که کردم غم بزرگی تو چشماش دیدم گفت: می دونی پول همونقدر که برای تو مهمه برای منم مهمه، فرق من و تو اینه که من به جز گرسنگی خیلی چیزای دیگه هم کشیدم و اهمیت هیچ کدوم از اونا برام کمتر از پول نیست شعار نمی دم ولی یه خانواده گرم یه قلب پر از آرامش یه جمع پر...
  • جامعه یعنی من، یعنی تو... شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 23:11
    دوم دبیرستان که بودیم یه معلم شیمی جدید اومد تو مدرسه مون کم کم فهمیدیم که معلم ِ جدید ما، دبیر یکی از بهترین مدرسه های غیرانتفاعی ناحی ست و ساعتی فلان قدر کلاس خصوصی داره و ... از این جور اتفاق ها توی مدارس دولتی خیلی کم می افتاد، هیچ وقت هم نفهمیدیم چی شد که یه ترم بیشتر دوام نیاورد و برای همیشه از مدرسه ما رفت برای...
  • ...No matther in what language, when it comes from the heart سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1385 17:47
    Love me when I less deserve it, because it's then" "when I need it most chinese proverb--
  • از هر دری سخنی... پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1385 22:44
    من که از زلزله چشم تو تا عرش خدا می رفتم چه شد از لرزش یک قطعه زمین سنگ شدم!؟ -آذین تفکرات : آدم وقتی بیشتر می فهمه بیشتر رنج می کشه ؟ این تو ذات فهمیدنه یا ما فهمیدن رو اشتباه فهمیدیم ؟ مگه جهل مرکب چشه ؟اگه فهمیدن نسبی باشه چی؟آیا حقیقت نسبیه ؟حقیقت ؟...؟...؟ احساسات : امشب چندتا مورچه به خونشون برنمی گردن...همه ش...
  • ... the power of دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 23:36
    O my fellow men, who consider me, or describe me as unfriendly, peevish or even misanthropic, how greatly do you wrong me. For you do not know the secret reason why I appear to you to be so. Ever since my childhood my heart and soul have been imbued with the tender feeling of goodwill. But just think, for the last six...
  • سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1385 22:51
    این هزار هزار واژه که در مغزم رژه می روند، نه مبدا شان معلوم است نه مقصدشان، چه بر سر من می آورند ؟ همهمه این واژه هاست که مرا به سکوت می کشاند نگرانم، نگران سنگینی این کلمات ثقیل که همهمه شان هرروز بیشتر می شود و مرا بیشتر جدا می کند از دنیای اطراف... اصلا قابل گفتن نیستند، قابل نوشتن هم می گویند سفید ترکیب تمام رنگ...
  • کند شده و هنگ می کنه و هک شده ! سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1385 21:04
    آقا ما امروز به عنوان یک مهندس کامپیوتر آب دستمون بود گذاشتیم زمین و رفتیم تا کامپیوتر رفیق شفیق دوره دبیرستانمون رو از مرگ حتمی نجات بدیم. مریضیشم این بود که کند شده و هنگ می کنه وهک شده (این یکی رو نمی دونم چجوری می خواستم درست کنم ؟؟!) خلاصه درستش کن بده دستمون دیگه... ما هم که خاطر این رفیقمون کلی برامون عزیزه از...
  • مامان، بزرگ شدن چه شکلیه ؟؟ شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 20:00
    - چیه ؟ تو فکری ؟ - من ؟ نه...!دارم آسمونو نگاه می کنم، تو فکرمی کنی اون بالا چی می گذره ؟ - تازگیا خیلی ساکتی، تو خودتی ...می خوای با هم حرف بزنیم ؟ - یاد این شعر فروغ افتادم، خیلی قشنگه، گوش کن : "ستاره های عزیز ستاره های مقوایی عزیز وقتی در آسمان دروغ وزیدن می گیرد دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه...
  • مقاومت چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1385 23:30
    ومن میان دلهره میان سایه های مبهم زمان میان بی صداترین حضور پر تلالو ستارگان پی نجات لاله های صخره های ساکتم پی نجات قلب کوه از التهاب داغ خاک سرکشم واین همه برای من برای قلب ساده و صبور من به وزن داغ لاله ها به وزن کوه بر زمین به وزن عشق بر نحیف پیکر شقایق است "آذین"
  • دسته اول یا دسته دوم ؟ مساله این است ! دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1385 22:39
    در جهان یک نوع زنبور وجود دارد که به علت بزرگی و سنگینی بدنش نسبت به بالهایش طبق قوانین فیزیک نمی تواند پرواز کند نوع زنبور دیگری نیز مشابه این خانواده وجود دارد که تقریبا مشابه نوع اول است اما این دسته زنبور ها می توانند پرواز کنند زیرا... زنبورهای دسته دوم این قانون فیزیک را نمی دانند !! "In General Motors Co :...
  • "شرق" و "داستانهای تابستانش" پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1385 22:48
    اومدم بگم این هفته شرق غوغا کرده ! خودتون ببینین... هر چه قدر هم که مشکل پسند باشین بالاخره از یکی خوشتون میاد... مطمئنم ! هفته نامه 1(طرح روی جلد) هفته نامه 2 هفته نامه 3 هفته نامه 4 هفته نامه 5 هفته نامه 6 هفته نامه 7 هفته نامه 8 هفته نامه 9 هفته نامه 10 هفته نامه 11 هفته نامه 12 هفته نامه 13 هفته نامه 14 هفته نامه...
  • حکایت این روزها یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 21:11
    ... و من در عمق ِ لحظه های ِ پر تلاطم ِ اسارت ِ لطافتم (لطافت من) میان ِ سردی ِ فروغ ِ چشمهای ِ بسته ام(هستم) در این میان ندای ِ ساده ی ِ محبت ِ پر ِ پرنده ای مرا پر از ترنم ِ لطیف ِ بارش ِ ستاره می کند پی نوشت : ساده ترین حقوق انسانیت را نادیده می گیرند... به نام پر طمطراق "قانون" ...مهم نیست سرنوشت تو چه میشود،...
  • نگاه جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1385 18:59
    نگاهت می کنم اما نگاهم ازت رد می شود و میرود محکم می خورد به دیوار و پخش زمین میشود وای! تکه های نگاهم را چه کسی جمع می کند ؟؟! پی نوشت : چرا من نمی تونم اون کاری رو که دوست دارم انجام بدم ؟ این چیزی نبود که من انتخابش کرده باشم ...ممکنه ؟!
  • Animal Farm چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1385 22:59
    َAll animals are equal but some animals are more equal than others این کتاب واقعا فوق العاده ست، در عین کوتاهی یه دنیا حرف داره واسه گفتن ...
  • "رفتن" رسیدن است سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 22:31
    باز هم شب... باز هم سکوت و عظمت و آرامش... باز هم فضای رمزآلود پچ پچ ستارگان که در زمزمه باد لابلای برگ درختان محو می شود... دشت را تصور میکنم و آسمان پر ستاره شبهای خاطره برانگیزی که حتی رویایش مرا تا دور دست ها می برد... چقدر دلم می خواهد مدتی جدا شوم از هرآنچه به آن متعلق ام و متعلق به من است. مثل دوباره متولد شدن...
  • 114
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4